اندر حکايت پوست 5
فعاليت های درون مرزی وآسيب شناسی پوست
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آنکه از ازدیاد پانویس های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن ها توضیح جانبی داد ازجمله:
نام ها و مکان ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
1. با رنگ متفاوت از
زمینه اصل، و
2. با حروف کژ، و در پاره ای از مواقع،
3. با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده درصورت تمایل به آگاهی بیش تر می تواند بر روی
واژه، اصطلاح، نام و یا ... «کلیک» کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی
بیافزاید. مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت «سلطان محمود غزنوی» نوشته شده است، «کلیک» کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز
خواهد شد.
فهرست مطالب
نقد کوتاه
راهنمايی های ضروری
به بهانۀ پیش درآمد
شعارها
و حالا اندر حکايت پوست
انواع پوست و طبقه بندی آن
الف ـ جنس پوست
ب ـ رنگ پوست
ج ـ دامنۀ فعاليت پوست
د ـ تأثيرات جوّی و پوست
هـ ـ مشخصات و
مختصات وضعی/حالتی
پوست
و ـ نقش پوست در پردازش کارهای
جاريه
ز ـ کارآمدهای پوستی
* فعاليت های درون مرزی وآسيب شناسی پوست
الف ـ فعاليت های درون مرزی
ب ـ آسيب شناسی
ب1 ـ نگرانی ها
ب2 ـ آسيب ها
ب3 ـ شباهت الگوئی
ب4 ـ حواس پرتی
ب5 ـ آلودگی موقتِ
سطحی
ب6 ـ خطاهای کوچکِ
غيرعمد
داستان
اندرزها و مثل های پوستانه
ضمائم
آقا رضا، همکار جعفرآقا!
اندر بيان ستايش پوستان خَرزَه
و...
بارک الله پسم، بارک الله پيشم
بستن مرد
بِله ديگ، بِله چغندر
پوست های خانساز
چابُکی
چه وقت ابوالحسن، ابول ـ حسن شد؟
شکايت تَظَلُمِ آلت فعل
پاسُخ به شکايتِ آلت فعل
يک پوست و دو هوا
هَزليّات
آتشِ کُس
آرزوی کير
اعترافِ کير
باريک بين
بازی کير با کير
بی پوست ماندن کير
پرگارِ جهان
پوست باز
پيوندِ نَسَبی
ترک وطن کرده ها
تمنای بازگشت
تيمار مَلول
جامِ جهان
جست وُ جوی کير
جلوۀ پَس و دلکشی پيش
حسادت من، بر آن رند
حکيم گشتن کير
خواهشِ کُس
خودخواهی
دُبُر، هدیۀ «نرگس»
در انتظار وصل
در خم کونِ تو
ذِکر جميلِ کير
رستاخيزِ يگانگی
رَسمِ نِکو
سرگشتگیِ کير
سفر کرده به دَرَک
طلبِ بخشايش
طلوعِ کون
کُسِ پُر غُرور
کشفِ کير
کيرِ چابُک
کير میآيد
گوزم گير
1. هر پوستی در ملاقات هایِ درون مرزیِ پوستی، از حافظۀ تصويری Iconic memory خود استفاده می کند. حافظۀ تصويری در اين جا،
بدين معنا ست که اندوزشی از اطلاعاتِ ديداری/ملاقاتی در همان نگاهِ اولين که
حدوداً يک ثانيه (و در پاره ای مواقع کمتر از يک ثانيه) دوام دارد را، پوست درمی يابد.
اگر پوست ارزش ـ گذاریِ مثبتی در اين ديدار/ملاقات يا ديدنِ لحظه ای (کمتر از يک ثانيه ای)
نسبت به پوستِ ملاقات شده داشته باشد، پس آنگاه، حافظۀ تصويری با تکانشِ درون مرزیِ
خود اطلاعاتِ ديداری/ملاقاتی/ديدنی را به يک «طرحِ خامِ اوليه» Primal Sketch Model
تبديل می کند. فرايندِ اين تکانش شاملِ ارزيابی هايی است همچون:
اندازه،
ژرفی، پَخی، گودی، ختنه/عدمِختنه (که آن نيز نزدِ کافران است)، نَرمی، زِبری،
گودی، وضعيتِ تأهلی، ريزی و درشتی، سِفتی و شُلی، کُلُفتی و نازکی، کَژی، راستی،
زشتی، زيبايی، چاقی و لاغری، بی پشم و موئی يا پُرپشم و موئی، گسترشِ تطويلِ
عملياتی، شادابی و سرحالی، خوش عطر و بويی، لطافت و ديگر اُمورِ سوق الجيشی،
مشخصاتی و مختصاتی پوستی می باشند.
2. طرحِ
خامِ اوليه در ملاقاتِ پسين (لمسی/تماسیِ) خود، تبديل به طرحواره ای می گردد و
در همان مقطعِ زمانیِ لمسی/تماسی، بی وقفه، ساختاری از مفاهيمِ شناختیِ عميق تری
صورت میپذيرد. کلّيّۀ پوستان توسطِ اين طرحواره ها، دانشِ عملياتیِ خود را در
عينِ گسترش، ارزيايی نيز میکنند.
«پوست؛ در لحظه ی دريافت طرح وارها، هماره نیز به تعامل و داد و ستد با محيط خود می پردازد و عملياتِ فيزيکی/شناختیِ خود را به انجام میرساند و آن ها را تکميل می سازد.».
3. از ديگر پديدارهایِ
معمول که در فعاليت هایِ درون مرزیِ پوست صورت می پذيرد، می توان به ترسِ مبهم از
حوادثِ احتمالیِ آينده نزدِ پوست اشارت داشت.
ـ پوست در ملاقات هایِ پوستیِ خود، يَحتَمِل (البته
در پاره ای از مواقع، نه هميشه)، ممکن است دچارِ ترسِ مبهم از حوادثِ احتمالیِ
آينده گردد همچون حامله کردن/شدن. پزشکانِ پوستی در مشورت هایِ درمانیِ خود، برای
رفع اين مُشکل، بی هوشیِ موضعی را مؤثر می دانند؛ مشروط براين که اين بی هوشیِ
موضعی هيچ گونه خدشه ای در نشاطِ ملاقات هایِ پوستی بهوجود نياوَرَد. ولی اگر
تُرمزهایِ اخلاقیِ جامعۀ پوستان بسيار زياد بوده باشد و پوستِ موردِ نظر با بی هوشیِ موضعی مخالفتِ شديد داشته و ترس از بيماری هایِ مُقاربتی
افزون باشد، پس آنگاه، استفاده از جوشن1 يا بهکلامِ مؤدبانه تر، «لباسِ
نَفس» توصيه می گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تن ـ پوش های تمام قد برای پوشش
پوستِ فاعل (کير).
شَوَم با آن صَنم چندی بکوشم،
ز بیشرمی يکی «جوشن» بپوشم.
وَيس و رامين
و اين بیت برگرفته شده از وَيس و رامين اِفشاگر آن
است که در آن زمانها
(300
سال قبل از ميلاد مسيح) هم، از وسايل جلوگيری از حاملگی استفاده میشده است.
وَيس و رامين
اولين داستان مفصّل منظومِ ادب پارسی، و در ايران پيش از اسلام رواج داشته است.
اين داستان در عهد اشکانيان (سال 247 قبل از ميلاد تا سال 224 پس از
ميلاد) پرداخته شده است. آن را فخرالدین اسعد گرگانی (قرن پنجم هجری، و
به عبارتی نزديک به 450 سال پس از حملۀ اول عرب به ايران) به نظم درآورد. داستان
در سال 1054
ميلادی به پايان می رسد.
فخرالدين اسعد گرگانی در وَيس و رامين کوشش می کند تا عشق و
روابط جنسی بین زن وُ مرد، که در زمان شروع و پيشرفت اسلام به آسمان رفته و بدل به
عشق ملکوتی شده بود را، دوباره به زمين باز گرداند.
نظامی گنجوی (1209ـ1141 ميلادی)
در آفرينش خسرو وُ شيرین خود، تحت تأثير عميق فخرالدين اسعد گرگانی قرار گرفته
است. خسرو وُ شيرین نظامی گنجوی نيز دارای همان زيربنای عشقِ زمينی بين مرد
وُ زن است و از عشق ملکوتی و آسمانی، فاصله میگيرد.
4. توصيه ی ديگرِ پزشکانِ
خيرانديشِ پوستی، در جهتِ بهبودِ احوالاتِ پوستی، آن است که:
ـ اگر می خواهيد از
کارکردِ پوست کاملاً مطمئن شويد و در طولِ زندگیِ پوستیِ خود، از بُروزِ ناتوانی هایِ
احتمالی پيش گيری کنيد، یک چندبار هم که شده، از روشِ پاسخِ برقیِ پوست Galvanic skin response که به GSR معروف است، استفاده
کنيد.
لازم است بدانيد که دراين روش، پزشکانِ پوستی جريانِ برقِ بسيار ضعيفی را به نقطۀ دلخواهِ پوست وارد می سازند و اين جريانِ ضعيفِ برق را از نقطۀ ديگرِ همان پوست دريافت می کنند. پوستِ خردمند، چون به نظرِ دقيق تأمل نمايد، برايش روشن می شود که مقصود از ارسالِ نوساناتِ برقی، بررسیِ امانتِ رسالتِ حَظ و نشاط نزدِ پوست بوده است.
لازم است بدانيد که دراين روش، پزشکانِ پوستی جريانِ برقِ بسيار ضعيفی را به نقطۀ دلخواهِ پوست وارد می سازند و اين جريانِ ضعيفِ برق را از نقطۀ ديگرِ همان پوست دريافت می کنند. پوستِ خردمند، چون به نظرِ دقيق تأمل نمايد، برايش روشن می شود که مقصود از ارسالِ نوساناتِ برقی، بررسیِ امانتِ رسالتِ حَظ و نشاط نزدِ پوست بوده است.
هدف از انجامِ اين کُنترل سنجشِ ميزانِ تغييراتِ مقاومتِ الکتريکیِ پوست در حالتِ عادی و هيجانی است. در صورتیکه پوست در موقعيتهایِ هيجانی، پاسخ دلخواه را نتواند ارائه دهد، اين گالوانومتر، ميزانِ تنبلیِ پوست را مُعيّن میکند و تعيينِ ميزانتنبلیِ پوست، راهنمايیِ بسيار ضروری است، برایِ «اقداماتِ درمانی» (از قبيلِ قرص Viagra و ديگر مُداواگرهایِ داروئی) در جهتِ انتظاراتِ دلخواهِ پوستی.
5. پنجمین و آخرين پديداری که از
فعاليت هایِ درون مرزیِ پوست به ثبت رسيده است، آن است که:
ـ بنابر باورداشتِ ديدگاهِ عموم و آنچه در تداول
است، بزرگترين وظيفه ای که پوست برعهده دارد عملِ لَمس و تماس حاصل کردن است،
زيرا آميزشِ اوليه در پوست، از کيفياتِ ملموس است و پوست زمانی «پوست» می شود
که توانايیِ «لمس»2 داشته باشد. و آنچه برایِ مزاج و طبعِ پوست محسوس
و قابلِ لَمس است، حرارت، بُرودت،
رطوبت، يُبوست،
سختی، سُستی،
نرمی، چسبندگی، همواری
و لَخشانی3 است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2.
«لمس» نه به معنای لمس، بلکه به معنای «لمس».
3.
نک. افزودهها
پنج حالتِ آخِر (سُستی،
نرمی، چسبندگی، همواری و لَخشانی) نزدِ سپرانِ شَحمی، علّتِ شادی و راحت و بقاءِ
نشاطِ سَپوخان ـ کير میباشند. فراموش نشود که برخورداری از حالاتی همچون سُستی و
نرمی، نزدِ عمودانِ لَحمی، باعثِ نگرانیِ بی حدِ سپرانِ شَحمی است؛ زيرا سپرانِ
شَحمی خواستارِ سختی و زُمُختی و حتی سِمِجیِ عمودانِ لَحمی میباشند. لذا، در
همين راستا، بعيد به نظر میرسد پوستی لمسی
باشد، ولی دارایِ قوۀ تشخيص و حرکت نباشد.
بنابراين، چگونه میتوان
پوستی يافت که دارایِ قوۀ «لمس» باشد، وليکن از پاره ای محسوسات نه گُريزد و پاره ای
را طلب نکند!؟ پس، بر هر پوستی سه نعمت واجب است:
نعمتِ «طلب»، نعمتِ
«لمس»، و نعمتِ «قوّتِ گریز».
لاجرم، لازم آيد تا
پوست را بر ديگر اعضاء و حواس که به منفعتی خارج از قوامِ بقاء يا به مَضَرَّتی
خارج از زَوالِ آمدنِ فَساد دلالت می کنند، مُقدم دانست. و میدانيد که:
«لايبنيس» Gottfried Wilhelm von Leibniz فيلسوفِ بزرگ آلمان، وظيفه و کارکردِ پوست را
گُسترده تر از «جايگاهِ رده بندی» Status عمومیِ متداول نسبت به
پوست، دانسته است.
وی تأکيد دارد که دامنۀ «دريافت/دريابشِ» پوست بسيار گسترده تر از سه نعمتِ مُلَقَّبۀ (طلب، لمس و قوّتِ گريزِ) عموم است. تأکيد او بر آن است که:
|. هر پوستی! بله هر پوستی در «ادراکِ» جهانِ اطرافِ خود، سهمی به سزا و نقشی بسيار فعال و
سازنده دارد.
«لايبنيس» مفهومِ فهم Understanding را، جهت استحکام فرضيۀ خويش در دامنه ای وسيع بکار گرفته است. او همۀ پوست ها را (حتی هنگامِ شنا در آبِ دريا)، دارایِ «فهمِ بنيانی» می داند. لاجرم، و بنابر
همين سَنَدِ مُستند، هر پوستی را فهم است. و آنچه را فهم است، از قُطبی آيد که آن
قُطب را عِلم/دانش خوانند. لذا، ايشان اصل/منشاءِ حلولِ پوست ها را در پایان کار از قُطب العالمين
دانسته و اظهار داشته است:
||. «... ـ اين قُطب العالمين، خود، بينِ دو قُطبِ خدمت گزارِ حياتی و جدايیناپذير
از يکدگر، مُقرر گشته است. و اين دو قُطبِ حياتی را يکی نام، قُطب الپيشابين4
است و ديگری را، قُطب النجاستين5.»
پس، بدينگونه است که
کلّيّۀ پوستها از مابينِ شاش و گـُه حُلول و ظهور کرده اند. و همين تسلسلِ
حُلول/ظهورِ و پیدایش پوست از پوست بوده که شاعر را مجبور نموده تا بِسُرايد:
از مُکافاتِ عمل غافل مشو،
کيرها از کُس برويد، کُس ها هم زکُس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4. قُطب (محل) خروج پيشاب (شاش).
5. قُطب (محل) خروج نجاست (گـُه). و آن است که هر کس روزانه دستِ
کم يکبار از اين قُطب تِرِکِمون می زند. و بنابر باورداشت ملی گرايان افراطی؛
تِرِکِمونِ من از تِرِکِمونِ تو «بـِه»تَر بُوَد! آنان همتراز با تمايل ناخوشآيند
«قوممداری» و با
انتقاداتِ پُر جار وُ جنجال و گمراه کننده خود، نشان می دهند که از ديگرگون ـ
انديشی، وحشت دارند.
|||. «... ـ پس، تمامِ دورها دورِ باطل/دايرۀ نَحس Vicious Circle نيست و نقشِ پوست در ادراکِ محيطِ خود، فراتر از
تنها متأثر شدن از مُحرک هایِ بيرونی است».
وی خلاصۀ انديشۀ خود را بهسالِ 1872 ميلادی، جهتِ تأئيد و روشنگری گفتۀ «لايبنيتس»، در کتابِ خود به نام:
The
Expression of the Emotions in Skin and Hedonic.
چُنين بيان داشته است:
· تمامِ پوستان برایِ
بيانِ هرآنچه احساس می کنند، زبانی مشترک دارند.
· تمامِ پوستانِ فعال
(حتی بدونِ کمکِ ديگر پوستان) از طرفی، شقوقِ پوستبازی/ورزی را به شکلِ دلخواه و
مطلوبِ خود به انجام میرسانند که در سطحی گسترده، اين استعداد تحتِ تأثيرِ فرهنگ،
زبان، مذهب، هنر، تبليغات، اقتصاد و ديگر فراساخته هایِ اجتماعی می باشد و از طرفِ
ديگر،
·نحوۀ بيانِ احساسات در
پوستبازی/پوست ورزی، نزدِ انسانها، همانگونه است که نزدِ بسياری از انواعِ حيوانات
(به ويژه ميمون) مشاهده شده است.
ب ـ آسیب شناسی
ب 1 ـ نگرانی ها
نگرانی هایِ روانیِ تشويش زا که هميشه و
مُدام، اما نه پیگير، دامن گيرِ پوست ها بوده، بهقرار زير است:
| نگرانی و تشويشِ آلتِ فعل (عمودِ لَحمی/کیر):
* تشويشِ آن که ممکن است سپرِ شَحمی دستِ رد بر سينه اش
بکوبد.6
* تشويشِ آن که ممکن است پيشنهادِ نحوه و چگونگیِ
پوستبازی/ورزی موردِ پسند و پذيرشِ سپرِ شَحمی و مُدّورِ تحتی نباشد.
* تشويشِ آن که
ممکن است سپرِ شَحمی فقط بهخاطرِ وظيفه (چه دينی/اخلاقی7، چه
اقتصادی)، تن به پوست بازی داده باشد.
* تشويشِ آن که ممکن است دچارِ «عَنينيّت» (ناتوان مردی)
شود و از ادامۀ وظيفۀ جاريه، هنگامِ پوستبازی، بازمانَد.
* تشويشِ آن که ممکن است در مقابلِ پوستِ ملاقاتی،
بهپای برنخيزد8 و «قد» عَلَم و هيکل راست نکند.
* تشويشِ آن که ممکن است عملِ نشاط و تَمَتّع را
سرهمبندی کرده و فرايندِ پوست بازی/ورزی را «نصفه ـ نيمه ـ لا» و زودتر از موعدِ
لُزوم (سه ساعت وُ چهل و سه دقيقه وُ پنجاه وُ هفت ثانيه)، به خطِ پايان رسانَد و
پوستِ ملاقاتی را در خُماریِ لَذتِ نشاط، همچون بادبادکی نخ بُريده در فضا، رها
سازد.
* تشويشِ آنکه ممکن است «بسته شود9».
* تشويشِ آنکه ممکن است با حامله کردنِ طرف، «دُم»
به «تَله» دهد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سگ های پوشالی Straw Dogs نوشتۀ David Z. Goodman به کارگردانی Sam Peckinpah که در سال 1971 با هنرنمايی Dustin Hoffman به روی پردۀ سينما آمد. اين فيلم در سال 2009 به عنوان يکی از بهترين فيلم های جهان شناخته شد. درونمايه و تِمِ اصلی همين فيلم در يک نسخۀ جديد، توسط کارگردان ديگری بنام Rod Lurie با هنرمندی Alexander Skarsgård در سال 2011 به دوستداران فيلم و سينما تقديم شد.
6.
مثلاً به بهانۀ عادت ماهانه و يا سردردها/دلدردهای ساختگی و ناگهانی.
7.
زيرا که سپران شحمی بين دو قُطبِ تَقديس
(احساس فرشته بودن) و تَنجيس (احساس فاحشه بودن) هماره در نوسان (و البته که در
تمام فرهنگ ها و اديان) میباشند و دُچار سرگردانی هستند. برای درک اين پديدۀ مهم،
نگاه کنيد به فيلم:
سگ های پوشالی Straw Dogs نوشتۀ David Z. Goodman به کارگردانی Sam Peckinpah که در سال 1971 با هنرنمايی Dustin Hoffman به روی پردۀ سينما آمد. اين فيلم در سال 2009 به عنوان يکی از بهترين فيلم های جهان شناخته شد. درونمايه و تِمِ اصلی همين فيلم در يک نسخۀ جديد، توسط کارگردان ديگری بنام Rod Lurie با هنرمندی Alexander Skarsgård در سال 2011 به دوستداران فيلم و سينما تقديم شد.
8.
همانگونه که رسم و رسوم و ادب ايرانی، به
ايرانيان حکم می کند که هميشه می بايد در مقابل ديگرپوستان بپا خيزيم و به آنان
احترام لازمه را بگذاريم! و شاعر در اين خصوص با افتخار و سماجت تمام گفته است:
ـ ادب «پوست» به ز دولت اوست! به
عبارتی:
ـ ای کير! تو بايد که جلوی پای کلّيّۀ پوستان
به پا خيزی و شَق و رَق بايستی و ادای احترام نمايی! هرچند که آن پوستان؛ خودی،
آشنا، صاحبدار و يا حتی اگر؛ همجنس خودت بوده باشند.
9. نک.
ضمائم.
|| نگرانی هایِ پوست هایِ ملاقاتی (سِـپَرِ شَحمی/مُدّور تحتی) یعنی همان کُس و کون؛ که بسی محدود
است، به اقلامِ زير خلاصه گردد:
* تشويشِ آن که
ممکن است سوراخ شده، پاره شود.
* تشويشِ آن که ممکن است گُشاد شده، گاله
شود.
* تشويشِ آن که ممکن است معروف شده، رسوا شود.
* تشويشِ آن که ممکن است حامل شده، باطل شود.
* تشويشِ آن که ممکن است دوـ دِل شده،
نادِم شود.
* تشويشِ آن که ممکن است عمودِ لحمی، پس از فراغت از
خوردنِ آن شيرين کلوچه، بنابر اخطارِ ايرج ميرزا:
همو چون سير خورد مر شيرين «کلوچه»،
دُرودت گويد و زَنَد به کوچه!
آوازِ کوچهباغی
سردهد وُ سر به کوچه، بازار و صحرا، يا کوه وُ دَر وُ دشت زده، مفقودالاثر شود.
ب 2 ـ آسیب ها
پوست ممکن است در وضعيت هایِ بيماری زایِ
محيطی، دُچارِ آسيب هایِ فراوان گردد.
يکی از اين آسيب هایِ
ناخُشنود (مگر آيا که ما آسيب های خُشنود هم داريم؟) که پوست بدان دچار می گردد،
«پوستپريشی» (skinotic disorder) است. اين اصطلاح، زمانی بهکار
می رود که پوست «پيش ـ کُنِش» Proactivity هایِ معمول را پشتِ سر گذاشته باشد
و دچارِ ناتوانیِ کُلی يا نِسبی در يادآوریِ اسامیِ پوستهايی باشد که آن پوستِ
مربوطه قبلاً با آن ها پوست بازی داشته است (که اين آسيبِ ناخوشايندِ پوست ـ پريشی
دامن گيرِ نويسنده، شده و می شود10).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
10. نک.
داستان.
اگر درمانِ اساسی
درموردِ پوست پريشی به نحوِ مطلوب انجام نشود، پوست دچارِ «زبانمُردگیِ
پوستی» (skinomic aphasia) می شود.
گروهی
از دانشمندانِ پوستی اين نقيصۀ پايدار را، احتمالاً، ناشی از آسيبِ کُلیِ خطوطِ
ارتباطی ـ حياتی و نشاط زا نزدِ پوست می دانند.
ب 3 ـ شباهت های الگویی
عمودهایِ لحمی و نيز همچُنين سپرانِ شَحمی،
هنگامِ پوستبازی هایِ خود، هرازگاهی، بدونِ هيچ گونه زنگِ خطرِ قبلی و بهدور از
اختياراتِ فهمی Cognition، و بی دَغدَغۀ روزگار، تحتِ تأثيرِ «شباهتِ اُلگوئی» Pattern matching قرار می گيرند.
از نظرِ تخصصِ آسيب شناسیِ پوستی، اين تأثير
بدينگونه ظاهر می گردد که پوست در ملاقات هایِ «جَديدِ» پوستیِ خود، میکوشد تا
نحوۀ ملاقات هایِ گذشته را به ياد آورده و خاطراتِ آن ها را در خود زنده سازد و آن
تجارب را عيناً در اين ملاقات هایِ جديد (ليکن مُشابه)، بهکار گيرد.
سپرهایِ شَحمیِ
مُتِجَدّدِ امروزين (ساکنانِ داخل/خارج از کشور)، اين کاربُرد يعنی بهکارگيریِ
شباهت هایِ اُلگوئی توسطِ عمودانِ لحمی را نشانۀ ضعفِ فانتزیِ آن ها می دانند. ولی
چه بسيار ديده شده است که پاره ای از عمودانِ لحمی، جهتِ رفعِ اين ناخـُرسندی و
نارضايتی، از «تفکرِ زادآورانه» Productive thinking استفاده
کرده، و در پوست بازی هایِ خود، با الهام گيری از رهيافت هایِ جديد، ليکن استوار
بر تجاربِ پيشـين، دستبهکار می شوند. اما با کمالِ تأسـف/تأثر و تعجب،
اينگونه تفکرِ زادآورانه را سپرهایِ شَحمی و در پاره ای از مواقع مُدّورانِ تحتی
يکی از «پدرسوختگی»هایِ پوست هایِ ولگرد می دانند.
اما
پوست هایِ بهاصطلاح «ولگرد» به اصلِ اصولیِ «دَمدَمی مزاجی» و نوسانِ پی گیر بينِ
دو قطبِ اَقدس و اَنجس (نک. پانویس شماره 7) نزدِ سپرانِ شَحمی آشنا بوده، در دفاع
از نحوۀ عملِ خود، اولاً:
به اثرِ «تثبيت» (set effect/Einstellung effect) اشاره کرده، شاکيانِ پوستی
را، چنين هدايت می کنند که:
ـ تجاربی که در
ملاقات هایِ پوستیِ قبلی کسب شده اند، میتوانند به حلِ مسئلۀ کنونی بهنحوِ
بايسته و شايسته ای کمک کنند11 و مشکل را عادلانه حل نمايند. آنان حتی
در صورتِ لزوم، عدمِ رضايتِ پوستِ ملاقاتشده را با ملايمت هایِ کرداریِ خود به طورِ
موقت به تأخير می اندازند تا خرِ خويش از پُل بگذرانند. و ثانياً:
ـ
ايشان را به جوابِ درخواستِ اضافه حقوقِ خود که از طرفِ دفترِ مرکزیِ سازمانِ
زنانِ دولتِ متبوع به وی رسيده است12، ارجاع می دهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
11. و
سپران شَحمی و مُدَوران تَحتی را به اين ضرب المثل قديمی ارجاع میدهند که: «کباب
پخته نگردد، مگر به گرديدن» زيرا ترديدِ بين نفی و اثبات، شِق ثالث ندارند و
به بيان حوزه های صاحب کتاب و اهلِ تجسس، مانند شک بين دو شک می ماند.
12. نک. ضمائم.
عمودانِ لحمیِ
متهم، در ادامۀ دفاعيۀ خود، اضافه می کنند حتی اين گُزاره (منظور تفکرِ زادآورانه
است) را نمی توان غلط دانست. زيرا با تحليلِ قوانينِ منطقی و عِلمِ نجوم و حتی با
کُمک گيری از رَمل و اُسطُرلاب، می توان درستیِ آن را نتيجه گرفت، بدون آن که به
مقايسۀ آن، با واقعيتِ فيزيکی نيازی باشد.
و
اين متهمان همچُنين مدعیاند که کلّيّۀ ملاقاتها و عملياتِ پوست بازی در اصل و
اساس، قضيه ای است که محمولِ آن در معنایِ موضوعِ آن مُندرج است. لذا، «بيله ديگ،
بيله چغندر13».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و باکمال تأسف بايد گفت که راهِ حلِ اين مشکلِ بزرگ را، حتی در کتاب هايی همچون «روح القوانين» اثرِ «مُنتسکيو» Montesquieu نيز، نمی توان يافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
13. نک. ضمائم.
و باکمال تأسف بايد گفت که راهِ حلِ اين مشکلِ بزرگ را، حتی در کتاب هايی همچون «روح القوانين» اثرِ «مُنتسکيو» Montesquieu نيز، نمی توان يافت.
ولی اما که عمودانِ لحمی تا بهحال، هيچگونه نارضايتی ای درموردِ پديدار شدنِ پديداری مُشابه، نزدِ سپرانِ شَحمی، از خود نشان نداده اند. و می گويند فانتزی هایِ وحشيانۀ سپرانِ شَحمی و يادآوریِ ارتباطاتِ قبلیِ پوستی نزدِ آنان، توسطِ آنان، هنگامِ عملياتِ پوستبازی/ورزی، باعثِ غنایِ حالتِ پوستبازی/ورزی است. لازم به يادآوری است که «سَخی ـ طبع»یِ عمودانِ لحمی در اين موردِ ويژه (تفکرِ زادآورانه)، درست ضدِ حسادتِ سپرانِ شَحمی عمل میکند.
بهعبارتی، تفکرِ زادآورانه باعثِ کمالِ لَذَّت نزدِ عمودانِ لحمی و مَلالِ شهوت نزدِ سپرانِ شَحمی است. لذا، تفاوت پايگاه و ساختارِ نشاطِ جنسی در زن و مرد، به طور عملی و فلسفی، برای ما روشن می شود.
ب 4 ـ حواس پرتی
در آسيب شناسی هایِ پوستی همچُنين نشان
داده شده است که در بسياری از مواقع، عمودانِ لحمی، دچارِ ضايعۀ «حواسپرتی» Absent-mindedness می گردند و در اينگونه مواقع، توجهِ چندانی به
آنچه در جريان است نشان نمی دهند. پژوهش هایِ علمی، با نرخِ بالایِ ضريبِ اعتبارِ
آماری، نشان داده اند که:
اگر حواس پرتیِ عمودانِ لحمی بهعلّت آن
باشد که در واقعيّتِ امر، حواسِ آن ها جایِ ديگری مشغول بوده و پوستهایِ لطيفِ
ديگری را در نظرِ خود مجسم و مزۀ گوارایِ آنان را زيرِ پوستِ خود احساس می کردهاند،
آنگاه، رسم بر اين است که می گويند:
ـ
عمودانِ لحمی به «لَغزشِ سَهوی»Action Slips که به همان اصطلاح
«کراوات فروید» Freudian slip معروف می باشد، دچار شده اند. زيرا نتيجۀ اينگونه
حواس پرتی ها نزدِ پوست هایِ عاملِ فاعل، آن است که عمودان مسيرِ خود را، در
خِلالِ فرايندِ عملياتی، سهواً يا حتی در پاره ای مواقع عمداً، عوض می کنند و به
مناطقِ ديگری نيز سرکشی می نمايند که البته اين امر در پاره ای از مواقع، مجازاتِ
خود را در پی دارد و اين مجازاتِ ويژۀ استثنائی را، در اصطلاحِ حقوقیِ عُرفیِ
عمومی، آلودگیِ موقتِ سطحیِ عمودِ لحمی می نامند.
ب 5 ـ آلودگی موقت سطحی
ب 5 ـ آلودگی موقت سطحی
آلودگیِ موقتِ سطحی که در زمانهایِ ويژه ای (مثلاً جنگ)
به اوجِ فعاليت خود می رسد، از نظريۀ دو مسيریِ پوست
dual-routin theory of skining، پيروی می کند.
نظريۀ دو مسيریِ پوست، نخستين بار توسطِ آقای «بی. اف. اسکينرB. F.
Skinner پژوهشگر، متخصص امور روانشناسی و استادِ روانشناسیِ دانشگاهِ «هاروارد» Harvard University در اثرِ مشهور و جنجال برانگيزِ وی به نامِ «فراسویِ
آزادی و حُرمت»14، به دنيایِ
پوست و مُريدانِ پوست شناسِ آن دياران ارائه گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ارائۀ اين نظريه نه تنها بهخاطرِ تشابهِ اسمیِ آقای «بی.اف. اسکينر» (به نامِ خانوادگیِ ايشان دقت شود!) بود، بلکه و بيشتر بهعلّت و با الهام از آلتِ دوزبانۀ بُرَندۀ استثنائی ايست که در هر آشپزخانۀ مدرنِ امروزی نيز، پيدا می شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- 14 Beyond Freedom and Dignity ,
1972
ارائۀ اين نظريه نه تنها بهخاطرِ تشابهِ اسمیِ آقای «بی.اف. اسکينر» (به نامِ خانوادگیِ ايشان دقت شود!) بود، بلکه و بيشتر بهعلّت و با الهام از آلتِ دوزبانۀ بُرَندۀ استثنائی ايست که در هر آشپزخانۀ مدرنِ امروزی نيز، پيدا می شود.
آقای «بی. اف. پوستکن» در اثرِ جاودانی خود، به طورکلی به دو روشِ مختلفِ ملاقات هایِ پوستی و شِگردهایِ پوستبازی/ورزی، اشاره دارد:
| اولين طريق (که بيشتر نيز چنين
است) آن است که پوستِ فاعل، در نقشِ مأموری عامل، دارایِ هدفی کاملاً مشخص و معين
است که اين هدف از پيش مُعَيّن شده است. لاجرم، بسترِ مسيرِ حرکتِ عاملِ فاعل
(عمودِ لحمی/کیر) نيز بدونِ هيچ گونه چون و چرايی، از قبل، مشخص و مُعَيّن میباشد.
|| روش دوم آن است که پوستِ فاعل از
مسيری هدفمند پيروی نمی کند. بهبيانِ ديگر، عمودِ لحمی همچون آواره هایِ سرگردانِ
هندی، آمرانه و کورکورانۀ طوطی وار، دچارِ نوعی «سرگشتگیِ آموخته شدۀ پيش ساز15» می باشد و لاجرم، از اين
سرگشتگیِ آموخته شدۀ پيش ساز پيروی می کند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
15. و
همان گونه که شاعر نالیده است:
چه خوش بی، اَر تپاندن، از دو سر بی
که یک سر می تپاندن، درد سر بی
اگر مجنون کيرِ شوريده ای داشت،
کون ليلی از آن شوريده تر بی
در خصوص سرگشتگیِ آموخته شده ی پيش ساز، زبان شناسان (از جمله: پروفسور «چامسکی» Noam Chomsky را، باورداشت بر اين است که چون در زبانِ پارسی، بهدليلِ ظاهر نبودنِ حرکاتِ زير، زبَر، پيش و سکون، تلفظِ اکثرِ قريب به اتفاقِ کلمات، بدونِ توجه به معنایِ آن ها، ممکن نيست، لذا بهعلّتِ اين يادگيریِ «زمينه سازِ» Background فرهنگی در زبانِ پارسی، تعيينِ مسيری هدفمند برایِ پوست هایِ پارسی زبان، از پيش، مَقدور نمی باشد. و به همانگونه که در زبانِ پارسی تلفظِ اکثرِ کلمات با توجه به معنا ممکن می گردد، بنابراين، در عملياتِ پوستیِ پوست هایِ پارسی زبان، مسير، بعد از تلاقیِ پوست به هدف، مُعَيّن می گردد. و پژوهندگانِ کنجکاو را به آن جوانکِ ساده دل که به حجله رفت، حوالت می دهند.
و گفته اند:
چون کَس و
کارِ جوانک می دانستند که او به تمامی از آنچه بايد ميانِ زن و مرد بگذرد ناآگاه
است، عمِ او (عبدالرسول نام) را که جوانک بدو ايمان و اعتقادی راسخ داشت، پيش
فرستادند تا آدابِ «بستر» را بدو بياموزد.
ـ برایِ آن که
بدانی به کجا بايد بتپانی، نوکِ انگشتِ کوچکت را دَمِ ناف بگذار و رو به زير، وجب
کن. هدف آنجاست که نوکِ شَستت قرار گيرد.
مگر عروس کوچک
بود و ريزه اندام و فاصلۀ «کُس» و «کونِ» او لختی کوتاه تر از آنچه ناصحِ
خيرخواه به دامادِ ناآگاه آموخته بود. لاجرم، شَستِ داماد موضعی فرودست تر را
نشانه کرد.
حال، برای روشن شدنِ کاملِ اين موضوع، در اينجا،
الزاماً به پديدۀ ديگری به نامِ خطاهایِ کوچکِ غيرعمد می پردازيم.
ب 6 ـ خطاهای کوچک غیرعمد
درمورد خطاهایِ کوچکِ غيرعمد که به طورِ معمول از هر
پوستِ پارسی زبانی (حتی پوست هایِ غير پارسی زبان) ممکن است سربزند، اصطلاحِ
«لَغزشوَری» Parapraxis را، به کار می برند.
«زيگموند فرويد» Freud معتقد است اين گونه لغزش وَری ها
بسيار مهم می باشند، زيرا افشاگرِ آرزوها و تعارض هایِ «ضميرِ ناهشيارِ» Unconscious پوست هستند.16
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ولی می دانيم يکی از خصوصياتِ بارزِ ضميرِ ناهشيارِ پوست هایِ
پارسی زبان که به طورِ مُداوم، پی گير و هميشگی در فعاليت بوده و می باشد، همانا
در طلبِ فتحِ مناطق و ديارهایِ ممنوعه/نيمه ممنوعه و صعبالعبور است. و اصولاً
تاريخِ پژوهشِ فعاليت هایِ پوستیِ پوست هایِ پارسی زبان نشان داده است که اين گونه
«کشف و اکتشافات» اساساً نوعی پديدارِ خاصِ پوستی است و فقط به جهانِ «پوست» تعلق
دارد. لذا، اين گونه کشفيات از اصولِ منطقی و اخلاقی پيروی نمی کنند! ولی پس از
اکتشافات و فتحِ مناطقِ ديارهایِ ممنوعه/نيمه ممنوعه و صعب العبور، برایِ ارزيابی
و ارزش گذاری و نيز تأئيد، بايد منطق و فلسفه17 را به کار گرفت و اصولِ
اخلاقی را به طورِ موقت کنار گذاشت تا شَعَف و نشاط/شادیِ پوست، با در نظر
داشتنِ جنبه هایِ اقتصادی (به عنوانِ مثال، برایِ جلوگيری از حاملگی) آن، کامل
گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
16. به
همانگونه که شاعر گفته است:
چُنان پُر شد فضای سينه از پوست!
که فکر
خويش، برون شد از ضميرم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
17. افلاتون (تولد 427 پيش از
ميلاد، و وفات 347 پيش از ميلاد)، الهام فلسـفی را با امـر دُخـول مـرتبط مـی داند.
اين الـهام خـود حالـتی از شوريدگی پوست است که در نزد سقراط (تولد 469 پيش از
ميلاد، و وفات 399 پيش از ميلاد) بههمانگونه بود که نزد افلاتون. يعنی فلسفه
امری نيست که استاد در خلوت خود، به آن دست يابد و آنرا به انجام رساند، بلکه به معنای
دُخول روانی در نقش شاگرد است. و عشقِ استاد به شاگرد، مستلزم ميل به دُخول است.
خواه عشق به پيکر زيبا باشد که در نزد شاگردِ همجنس است و يا به روان زيبای او.
از اينرو، راه زندگی ی روان، به تن پيوند می خورد. يعنی جمال ازلی ی لايزال که در
نزد شاگرد است، پس از دُخول ها، پياپی ارتقاء می يابد و همۀ زيبايی ها از آن به دَر می آيد
و بر سَرِ استاد میريزد.
ولی امّا که ما نمی توانيم اختيارِ پوستِ فعال
را در امور جاريۀ آن، ناديده انگاريم. چون که شاعر زنده دل ما در خفا به گوش نشسته
و به نجوای ابول با خودش اينچُنين گوش نمود و آن را اين گونه برای ما بازگو می کند
که:
اينکه اکنون کون کنم يا کُس کنم،
خود دليل اختيار است، اين منم
و اما راويانِ اخبار و ناقلانِ آثار و طوطيانِ شکرشکنِ شيرين گفتار و نغمه سرايانِ خيلِ شاخسار و پژوهشگرانِ حيات و بقاءِ پوست، از فرازِ کُرسی های روايات وُ قصص، حکايات وُ تجسساتِ خود، چنين ندا برمی دهند که:
پوستی
شيرين ـ شمايل ستاره ی ناهيد (2x) ـ ش در پروين بود و رُخی همچون پريسا داشت. اين پوستِ پروين ـ صفتِ ناهيد ـ گون، شبی برحسب اتفاق، در آغوشِ آقای کیریشتوف پوستتوفسکی،
پسرِ والی پوستستان، خفته بود.
اين نيز گفته شود
که پيشين ـ دوش، آقای کیریشتوف پوستتوفسکی، برحسبِ ذوق ها و شوق های پوستی معمول،
چندين بار عمودِ لحمی را بر سپرِ شحمی آن مهوش ـ رو، فروکوفته بود. و در هر بار
کوبشِ آقا پوستی پوست زاده، صدای لذتاً، لذتاً و حظتاً، حظتاً و احسن الخالقين از
تمامِ اماکن و جوانبِ تخت و تُشک، لحاف و ملحفه، و حتی چراغ خواب نيز به پای
برخاسته بود. ليک در آن بامدادان، پوست زاده مذکور، آن سَروِ نسرين (2x) پوست ـ شيرين،
که هم سخنانش شيرين، و هم وجناتش شيرين و هم قلندرش شيرين بود را، در بر گرفته و
از تماسِ نرگس (2x) ـ ش که در وقتِ سحر، از دميدنِ عنبربویِ گلستانِ همجوار، همچون بختِ هُما ـ يش از خواب بيدار شده و در جَهدِ گشايشِ دروازه های مُژگان ـ ش بود، نشاطی
آرام و روان می پيمود.
آقای کیریشتوف
پوستتوفسکی، از روی حالتِ آمرانۀ پوستی (ليک در آرامش وُ نرمش)، عمودِ لحمی نيمه ـ
راست را «فرچه وار» بر موضعِ خوش، و عضوِ دلکشِ آن پريوش ـ وشِ پوست ـ مينو که
همانا نرگس ش همچون جايگاهِ سُمِ آهوی رفته در برف را می مانست، در جهاتِ بالا و
پائين و نيز به سوی چپ و راست می ماليد و فقط می ماليد وُ می ماليد. و آن دو پوستِ
مذکور حالتی بس خوش و پوست نواز داشتند که در هيچ کلامی در نمی گنجيد. ولی به ناگاه،
آقای کیریشتوف پوستتوفسکی بسترِ مسيرِ پوستِ خود را عوض نموده، و قاطعانه عمودِ
لحمیِ تمام ـ راست را، بر مُدورِ تحتی آن نازنينِ سيمين ـ اندام برانداخته،
فروکوفت تا که آن ناديا ـ يش را باديا سازد. در آن اثنا و انتظار بود که آن شوخ پوستِ
خوش«طورِ» نرگس فام، به سخن درآمد و گفت:
« ... ـ سرورِ من، و اِی
فاتح دائرانِ قُنبُل! گويا مقصد و مقصود را، گُم کرده ای!؟»
آقای پوستی پوست زاده و یا همان گیریشتوف پوستتوفسکی
که از طرفدارن پَر وُ پا قُرص آقای «اِسکينر»، و يکی از مريدانِ سرسختِ نظريۀ
دو مسيری پوست می باشد، چنين پاسخ داد:
« تصدقت گردم، پس
از فارغ شدن زين فتحِ ذيقيمت، اعاده خواهيم نمود.»
و ذَکَر را تا
بيخ، در آن ديارِ مدور و جهان گِرد، بِتَپانيد.
که پريوش وَش، وَشِ پوست ـ مينو،
آنچنان صدايی قنوع18 و نعره ای جانانه برکشيد، که طنينِ آن پايه های نشأتِ هفت آسمانِ
آبی رنگِ عرفان را سخت بلرزانيد و در آن حَظِ اعلا، شيرين شمايلِ پوست سيما نالۀ
دلنواز را با اين بيت:
زلفِ خاتون ـ ظفر19
شيفتۀ «پرچم» توست،
ديدۀ فتح ـ ابد
عاشقِ «جولان» تو باد!
از حافظ درآميخت و
بيت را آنچنان به کلام کشيد که در آن وادیِ تَنگ و تاريک (کون)، هوش از سَرِ
پُرهوشِ ميرزا سَپُوخی (کير) برفت و در آنحالِ مَدهوشی (ليک کامکاری)
صاحبِ ميرزا سَپُوخی را تنفس های سَپُوخانه برگرفت و با حرکاتِ موزونِ هِق ـ هِقی،
سيلِ اشکِ شوق، نشاط و انزال از سَپُوخان کير، روان بگشت.
در اينجا، قلم سوخت و دفتر آتش گرفت، ولی
حکايت همچنان باقیست.
البته به علت کم آوردن قافیه بسیاری از نام سپران شحمی که بزم های سپوخی شرکت داشته بودن در اینجا آورده نشده است و هرگاه علامت (X) دیدید باید بدانید که منظور دو (2) سپر شحمی جداگانه هستند که هم اسم بودند.
البته به علت کم آوردن قافیه بسیاری از نام سپران شحمی که بزم های سپوخی شرکت داشته بودن در اینجا آورده نشده است و هرگاه علامت (X) دیدید باید بدانید که منظور دو (2) سپر شحمی جداگانه هستند که هم اسم بودند.
و اين حکايت از زندانِ فسانه ها و اوسانه ها هر دَم رها میشود و در گردشِ روزگار، به طورِ عينی، هماره، تکرار میگردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
18. نک. افزوده ها
19. زلف خاتون ظفر،
کنايه ای است از موی بلند و مجعد سپر شحمی.
کیریشتوف پوستتوفسکی
پوستشناس ساکن
کشور
پوستستان
ویرایش جدید
2019/04/27
ادامه دارد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر