۱۳۹۴ آبان ۵, سه‌شنبه

اندر حکایت پوست (12) برگزیده ای از منابع و مأخذ






اندر حکايت پوست 12

برگزیده ای از منابع و مأخذ








فهرست مطالب
نقد کوتاه
راهنمايی ­های ضروری
به ­بهانۀ پيش ­درآمد
شعارها
و حالا اندر حکايت پوست
انواع پوست و طبقه ­بندی آن
الف ـ جنس پوست
ب ـ رنگ پوست
ج ـ دامنۀ فعاليت پوست
د ـ تأثيرات جوّی و پوست
هـ ـ مشخصات و مختصات وضعی/حالتی پوست
و ـ نقش پوست در پردازش کارهای جاريه
ز ـ کارآمدهای پوستی
فعاليت­ های درون ­مرزی وآسيب ­شناسی پوست
الف ـ فعاليت ­های درون­ مرزی
ب ـ آسيب­ شناسی
ب1 ـ نگرانی ­ها
ب2 ـ آسيب­ ها
ب3 ـ شباهت الگوئی
ب4 ـ حواس­ پرتی
ب5 ـ آلودگی موقتِ سطحی
ب6 ـ خطاهای کوچکِ غيرعمد
داستان
اندرزها و مثل­ های پوستانه
ضمائم
آقا رضا، همکار جعفرآقا!
اندر بيان ستايش پوستان خَرزَه و...
بارک ­ا­لله پسم، بارک ­الله پيشم
بستن مرد
بِله ­ديگ، بِله چغندر
پوست­های خان ­ساز
چابُکی
چه زمانی ابوالحسن، ابول ـ حسن شد؟
شکايت تَظَلُمِ آلت فعل
پاسُخ به شکايتِ آلت فعل
يک پوست و دو هوا
هَزليّات
آتشِ کُس
آرزوی کير
اعترافِ کير
باريک ­بين
بازی کير با کير
بی ­پوست ماندن کير
پرگارِ جهان
پوستباز
پيوندِ نَسَبی
ترک وطن کرده ­ها
تمنای بازگشت
تيمار مَلول
جامِ جهان
جست وُ جوی کير
جلوۀ پَس و دلکشی پيش
حسادت من، بر آن رند
حکيم گشتن کير
خواهشِ کُس
خودخواهی
دُبُر، هدیۀ «نرگس»
در انتظار وصل
در خم کونِ تو
ذِکر جميلِ کير
رستاخيزِ يگانگی
رَسمِ نِکو
سرگشتگیِ کير
سفر کرده به ­دَرَک
طلبِ بخشايش
طلوعِ کون
کُسِ پُر غُرور
کشفِ کير
کيرِ چابُک
کير می ­آيد
گوزم گير
افزوده­ ها
* برگزیده ای از منابع و مأخذ






1) آنندراج؛ محمد پادشاه؛ ناشر: کتاب فروشی خيام، چ: دوم، سال: 1363.
2) امثال و حکم؛ علی­ اکبر دهخدا؛ انتشارات: اميرکبير، چ: چهارم، سال: 2537.
3) از عصر شُتر تا عصر موتور؛ ابوالقاسم حالت؛ انتشارات: گوتنبرگ، چ: اول، سال: 2536.
4) بحرطويل­ های هُدهُد ميرزا؛ ابوالقاسم حالت؛ انتشارات: سنائی، چ: دوم، سال: 1368.
5) تهران قديم؛ جعفر شهری؛ انتشارات: اميرکبير، چ: چهارم، سال: 1357.
6) چشم ­انداز تاريخی هجو؛ عزيزالله کاسب؛ ناشر: مؤلف، چ: اول، سال: 1366.
7) حافظ به ­سعی سايه؛ سایه؛ نشر: کارنامه، چ: اول، سال: 1374.
8) حسين کُردِ شبستری، ؟. نشر: علمی، چ: ؟. سال: ؟.
9) دلقک ­های مشهور درباری؛ حسين نوربخش؛ انتشارات: سنائی، چ: دوم، سال: ؟.
10) ديوان ايرج ميرزا؛ ايرج ميرزا؛ کتابخانه مُظفّری، چ: ؟، سال: ؟.
11) ديوان عطار؛ تقی تفضّلی؛ انتشارات: علمی و فرهنگی، چ: هشتم، سال: 1374.
12) ديوان ناصرالدين شاه؛ محمدباقر اعتضادی؛ چ: ؟، سال: 1388.
13) رُستم التواريخ؛ محمدهاشم آصف؛ ناشر: کتاب­های جيبی، چ: سوم، سال: 2537.
14) زن در حقوق ساسانی؛ دکتر ناصرالدين صاحب الزمانی؛ انتشارات: موسسۀ مطبوعاتی عطائی، چ: ؟ سال 1337.
15) شاهنامۀ فردوسی؛ سعيد حميديان؛ انتشارت: دفتر نشرِ داد، چ: دوم، سال: 1374.
16) شرح حال رجال ايران؛ مهدی بامداد؛ انتشارات: فردوسی، چ: اول، سال: 1384.
 17قند و نمک؛ جعفر شهری؛ انتشارات: اسماعليان، چ: اول، سال: 1370.
18) کتاب کوچه؛ احمد شاملو؛ انتشارات: مازيار، چ: پنجم، سال: 1377.
19) کتاب مقدس؛ انتشارات: ايلام، چ: سوم، سال: 2002.
20) کُليات سعدی؛ محمدعلی فروغی؛ نشر: اقبال، چ: ؟، سال: 1342.
21) کُليات شمس تبريزی؛ بديع ­الزمان فروزانفر؛ انتشارات: اميرکبير، چ: هشتم، سال: 1361.
22) کُليات عبيد زاکانی؛ عباس اقبال و پرويز اتابکی؛ نشر: بنياد نشر کتاب، چ: ؟، سال: ؟.
23) لغت­ نامه دهخدا؛ علی ­اکبر دهخدا؛ انتشارات: دانشگاه تهران، چ: اول، سال: 1373.
24) مثنوی معنوی؛ قوام ­الدين خُرمشاهی؛ انتشارات: ناهيد، چ: اول، سال: 1375.
25) منطق الطير؛ عطار؛ انتشارات: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ: هشتم، سال: 1371.
26) و نميدانند چرا؟؛ دکتر ناصرالدين صاحب­ الزمانی؛ انتشارات: عطائی، چ: دوم، سال: 1344.
27) وب سايت؛ اعتضاد السلطنه‌؛ سيدعلی آل داود؛ جلد: 9 شماره مقاله: 3669.
28) وب سايت؛ حلية المتقین؛ تاريخ درج 25/01/1328، بخش کامپيوتر مرکز دائرة­المعارف بزرگ اسلامی.
29) وَيس و رامين؛ ؟، انتشارات: چاپخانۀ بانک ملی ايران، چ: ؟، سال: 2535.
30) هَملِت؛ ويليام شکسپير William Shakespeare؛ ترجمه: مسعود فرزانه، انتشارات: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ: ششم، سال: 1367.
    Beyond freedom and dignity: ISBN-13: 9780872206274 1
2. Brain Sex: ISBN- 0-385-31183-4 2
. Oriental Erotica: ISBN-10: 05174179 3
4. Orientalisk Erotisk Konst: ISBN 91-7736-067-2
5.  Allt om män: ISBN: 9789132432989
6. Allt om kvinnor: ISBN: 9132432968
7.  Gustav Klimt (July 14, 1862 – February 6, 1918) was an Austrian Symbolist painter and one of the most promint members of the Viena Secession movement. His major works include paintings murals, sketches, and other art objects. Klimt's primary subject was the female body, and his works are marked by a frank eroticism—nowhere is this more apparent than in his numerous drawings in pencil.
8.  Eros a Pompei: il gabinetto segreto del Museo di Napoli:
ISBN: 91-7004-071-0

کیریشتوف پوستتوفسکی

پوست­شناس

ساکن کشور پوستستان



ویرایش جدید 2019/04/27




پایان



اندر حکایت پوست (11) هزلیات ـ پاره سوم







اندر حکايت پوست 11

هَزليّات ـ پاره سوم









پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می­ کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن­ که از ازدیاد پانویس ­های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن­ها توضیح جانبی داد ازجمله: 
نام­ ها و مکان ­ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر: 
1.   با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و
2.   با حروف کژ، و در پاره ای از مواقع،
3.   با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده درصورت تمایل به آگاهی بیش ­تر می­ تواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و یا ... «کلیک» کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید. مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت «سلطان محمودغزنوی» نوشته شده است، «کلیک» کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.


فهرست مطالب
نقد کوتاه
راهنمايی ­های ضروری
به ­بهانۀ پيش ­درآمد
شعارها
و حالا اندر حکايت پوست
انواع پوست و طبقه ­بندی آن
الف ـ جنس پوست
ب ـ رنگ پوست
ج ـ دامنۀ فعاليت پوست
د ـ تأثيرات جوّی و پوست
هـ ـ مشخصات و مختصات وضعی/حالتی پوست
و ـ نقش پوست در پردازش کارهای جاريه
ز ـ کارآمدهای پوستی
فعاليت ­های درون­ مرزی وآسيب­ شناسی پوست
الف ـ فعاليت ­های درون­ مرزی
ب ـ آسيب­ شناسی
ب 1 ـ نگرانی­ ها
ب 2 ـ آسيب ­ها
ب 3 ـ شباهت الگوئی
ب 4 ـ حواس­ پرتی
ب 5 ـ آلودگی موقتِ سطحی
ب 6 ـ خطاهای کوچکِ غيرعمد
داستان
اندرزها و مثل­ های پوستانه
ضمائم
آقا رضا، همکار جعفرآقا!
اندر بيان ستايش پوستان خَرزَه و...
بارک ­ا­لله پسم، بارک ­الله پيشم
بستن مرد
بِله ­ديگ، بِله چغندر
پوست­ های خان ­ساز
چابُکی
چه زمانی ابوالحسن، ابول ـ حسن شد؟
شکايت تَظَلُمِ آلت فعل
پاسُخ به شکايتِ آلت فعل
يک پوست و دو هوا

*هَزليّات
آتشِ کُس
آرزوی کير
اعترافِ کير
باريک ­بين
بازی کير با کير
بی ­پوست ماندن کير
پرگارِ جهان
پوست باز
پيوندِ نَسَبی
ترک وطن کرده ­ها
تمنای بازگشت
تيمار مَلول
جامِ جهان
جست وُ جوی کير
جلوۀ پَس و دلکشی پيش
حسادت من، بر آن رند
حکيم گشتن کير
خواهشِ کُس
خودخواهی
دُبُر، هدیۀ «نرگس»
در انتظار وصل
در خم کونِ تو
ذِکر جميلِ کير
رستاخيزِ يگانگی

جلوۀ پَس و دلکشی پيش

حسادت من، بر آن رند

حکيم گشتن کير

خواهشِ کُس
خودخواهی
دُبُر، هدیۀ «نرگس»
در انتظار وصل
در خم کونِ تو
ذِکر جميلِ کير
رستاخيزِ يگانگی
رَسمِ نِکو
سرگشتگیِ کير
سفر کرده به ­دَرَک
طلبِ بخشايش
طلوعِ کون
کُسِ پُر غُرور
کشفِ کير
کيرِ چابُک
کير می­آيد
گوزم گير
افزوده­ ها
برگزيده­ ای از منابع و مأخذ        













بگفتم:
نوشتم يکی نامه ­ای پوست ـ وار،
که هم پوست ­بازی به ­کار است و هم نيک ‌يار
بگفتا:
«... ـ بده بوسه بر پوستِ من پوست ـ وار،
و هم، پوستدارِ مرا، دوست دار»
بگفتم:
چه خواهی؟
چگونه کنم پوستِ خود دوستدار؟
که چون:
پوستدارت بُوَد همچو من، کيردار!؟
بگفتا:
«... ـ برو، هِی بِزَن بر سَرِ پوستت، ای غُرار1،
که:
مِن ـ مِن نبوده‌ ست، در پوست ـ کار»
بگفتم:
چو کيرم به ‌پا خاست، نرگست بو کنم،
        چگونه بباشد، همی ميل بر کيردار؟
بگفتا:
«... ـ يکی نرگس است وُ يکی راست کير
        چو هر دو سِتانی، بباشی تو يار»
بگفتم:


به يک گام، هم تو را بفکنم،
هم، دِهم کون بر مردِ تو؟
 که هرگز! نبوده ‌ست هيچ، در من همچو کار
بگفتا:
«... ـ به­ هم ميختن شَه ـ دين بُوَد پوست دار،
                                        چنين رسم ­هايی،
                                                   نکويست مر مرا، کامکار»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. غُرار: مکار، حيله­ گر، سخت فریبنده.







 

ای «کير»2 چه آواره یی!؟
در پی پوستدار باش!
بر درِ کُس، روز وُ شب،
خود ـ کارِ پُرکار باش!
بيضۀ تو جاودان،
در زيرِ تو حاضر است،
روزن کُس برگشا!
حاضر وُ افشار باش!


 هیچ‌ کس آ­­­­­­گه که کون،
کی وا کند دَرزِ خود؟
نیک تو خود را بِنِه،
آماده ی کار باش!
لشکر خواب آورد،
سُستی وُ رخوت به ­تو؟
شب، همه شب، همدمِ،
کُس­ هایِ بیدار باش!
گر دل وُ جان تو را،
لَذَتِ پوست آرزوست،
                    دَم مَزن وُ در «خفا»،
                                       همکار کامکار باش!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 2. مراد، مردان اهل بخیه هستند که از چون و چرايی زندگی گذشته اند و فقط، در پی پوست شدن خودشان هستند وُ بس. و

نک. در انتظار وصل.










 ای ­ی ­ی ­ی کُس­ کُنان؛ بگوئيد،
        وان «چيز» راستِ من کو؟
راحت ­فزای هر کُس،
        شَعف رسان من کو؟
بر کار خود توان بود،
خود ـ کارِ بی ­زبان بود،
نورِ اُميد فنا شد!
                   رنگین ­کمان من کو؟
نامش همی نيارم، بردن به­ پيشِ هَرکَس،
ناگفتنی ­ست دَردَم،
                   دارویِ دَردِ من کو؟
آن «چيـيـيـيزِ» من سَفَر کرد،
وز کارِ خود حَذَر کرد،
بازآمَدَن ـ ش توان نيست،
                   نرگس ­تَپان من کو؟
گر کَس بديد او را،
بی ­رَمَق وُ پَريشان،
پُرسيد از او شتابان!؟
                   آن کام بِ ـ ­­کارِ من کو؟





گر به خلوت ديدمی آن پوست را،
هر دَم به دَم،
بی ­دِرنگش دادمی من بوسه­ ها،
هر دَم به دَم



وَر به­ نازی گر گُشايد کُرستش را بند ـ بند،
من به ­دندان، می ­بگازم آن دو پستان،
دَم به دَم
وَه، خوش آن ­گه کو گُشايَد
شُرتَکَش را کِش به کِش،
من کِشَم او را برهنه، رویِ تخت،
هر دَم به دَم
گر که راضی باشد آن حوری­ لَقا، بهرِ تَپان!
بی ­امانش دادمی من کيرِ خود،
هر دَم به دَم
کون او گيرم، به ­ميدان اندر آيم کيرکوب!
تا يکی عشرت به ­بيند کيرِ من،
هر دَم به دَم
دستِ او گيرم که:
ــ بنواز اين ابول را با وَقار!
راهیِ آن غار کُن وين «اُژدُها!»
هر دَم به دَم 

گر نخواهد اُژدُها در غار مانَد تا اَبد،
برگُشايد نرگسِ شهلایِ خود
هر دَم به دَم
*****

 بَس خطاها را به ­کرد اين اُژدُها دزديده ليک،
با لبِ ترکِ خطا آمد به پيشش،
دَم به دَم
پاسخش داد با لطافت،
عشرتِ کير نازِ اوست!
باز کرد هفت شهرِ خود را بر اَبول،
هر دَم به دَم









 برقی ز مَنزلگهِ خورشيد، به ­دَرخشيد سَحَر
که:
برآمد يکی کون زرافشان، چو خورشيدِ سَحَر
کونی­ آ، مستِ چُسَم کُن، به دو صد باد ـ دهِ­ کون،
طلب اين قُنبُلِ بی­ موست،
                                 نه خورشيدِ سَحَر






 



گر بيايی، به­ سرِ اين کُس آباده ی ما،
بينی از کيرِ کُلُفت،
آب ـ ­زَ ـ دَست، خانۀ ما
گر کَسی آيد وُ پُرسد:
«... ـ که بگو اين کُسِ کيست؟»
گويَمَش:
نوشِ آن­ کس که تپاند،
کيرِ زُمُخت بر کُس ما









من کيرم وُ من کيرم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
بی ‌ترتيب وُ بی ‌قانون
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
بر بام کُسی بودم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
لهو وُ لَعبی کردم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
از بام کُس آن کُس،
ناگاه بيفتادم 
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
در چاهی سقوط کردم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
در قعر چنين چاهی
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
نااُفتَـتَمی هرگز
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
در آن چو بيفتادم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
بس گشت زدم هر دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
قند وُ عسلی ديدم،
هِی خوردَدَمی دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
زان قند وُ عسل هر دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هر ‌روز چو شب، شب شد،
هر شب چو به روز آمد
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
از شهدِ شکرِ چاهش،
هِی خوردَدَمی دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هيچ سير نشدم يک دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هِی خوردَدَمی دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
بسيارِ دگر خوردَم،
آن قند وُ عسل هر دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هر دَم ـ دَم، دَدَم، دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم‌ ـ دَم
هردَم، دَدَمی، دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هی خوردَدَمی دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هر دَم ـ دَم، دَدَم، دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هردَم، دَدَمی، دَم ـ دَم
دَم، هَپل هَپو دَم ـ دَم
هِی خوردَدَمی ...
دَم، هَپل ...
...

... 3

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

3. با توجه به فرضيه «لايب­ نيس» که هر دوری، دور باطل نيست. و نک. فعاليت درون مرزی و آسيب شناسی پوست؛ بند الف ـ فعالیت درون مرزی.








 



در رهی می ­رفت پيری کير به ­دست،
         ديد از دور کونيان در خيز وُ جست
پير کرد آن خِيل را يک پُرسشی:
«... ـ چيست اين خيز را؟
                               بگوئيد پاسُخی!»
گُفتنش: «... ـ ای پير راه،
بود مَستان کيرکی اين­ جا به ­گاه
سَر ـ برفت آبی ز سوراخ سَرش،
بيضَتينَش خُشک وُ، شد روح از تنش»
«... ـ ما کنون این اشکِ گرم وُ آه سَرد،
         می­ بريم از يک دگر در راه دَرد
نيست ما را کيرکی، ياری بُکن،
         از چه می ­باشی تو اينجا؟
                                      کاری بُکن!»
پيرِ ما رو کرد وُ گفت:
«... ـ دعوی چرا!؟
از برای خِدمَتم نَزدِ شُما»
گفتنش:
«... ـ ای ضَعيفِ ناتوان،
تَم تَمامَت هست مُشتی اُستُخوان
تو نمی­ دانی که عمرت بيش وُ کم،
هست باقی از دو دَم،
تا کِی، منم!»


گفت:
«... ـ می ­ندانيد!! کيرِ چابُک نزد ماست!
         مرحمِ دَرد وُ دواتان، پيش ماست!
مرد کونی گر نِهد سر روی دست،
         تا گلويش می ­تپانم، کير مست»

                   *****

مِهترين وُ بِهترين کونيان،
         رهنما شد بهر ديگر کونيان
قُنبُل خويش، در هوا چرخان به ­کرد
         چشمِ چشمِ، چشمِ گردون، باز کرد
می بِشُد خورشید کور از نور آن،
         کهکشان از هيبتش، جانش به آن
نور ماه از بهر کون، بُگداخته
         حيرت از حيرت، سِپَر انداخته
دعوت «باقر»، چو کرد کون آشکار،
         عرش وُ فرش حاضر، به­ پيشِ کرده ـ کار
پير ما اَفگند آن «باقر» بکار،
هی تپاند وُ، هی تپاند تا وقت جار







کير می ­آيد
کير می­ آيد
و پس از آن، تاریکی، تاریکی
چشم ­ها
لب ­ها
لُمبرها
و نفس ­ها، و نفس ­ها، و نفس ­زدن ­ها
و صدای شُرشُر آب
           که فرو می­چکد در غار
قطره، قطره، قطرهِ قطره، از کير
و سپس
صدای روشن شدن کبریت
و دودِ سیگار



و
صدای دو قلب، که به ­آرامی می­ تپند
و باقی
آن آمده، که در خواب است





 



نفسِ بادِ کُسم هِل ـ هِله ­­ وش آمد وُ گفت:
«... ـ گونه­ ام زرد وُ لبم خُشک بشد،
وز غم کير»
گفتمش:
ـ «ای کُسِ من، گر که تُرا هست طلب



 اين همه مَجمَرِ کير است وُ برو،
چَنبرش گير
نالِش خود به زبان آر، بشِنو پاسخ او
وز دو پا تا به سَرت خيس شو وُ،
گوشش گير»
هی بدو گو وُ مشو خسته اگر ناز کند
چهره بنمای وُ بگو:
ـ «سفت بتپان، جانم گیر»
کون وُ کُس را بنما؛ نیم رُخی، با قُنبل (با قُنبل)
چاه اِفتان بگُشا، در تَهِ آن،
آبش گير (آبش گير)
می بدو گوی سخن حافظ و سعدی پی­ گير
تا شود مست وُ خراب، چنگ نواز،
فالش گير
می همی گو وُ، مشو خسته تو از گفتن خويش
وقت خود خوش گذران، زیر لحاف،
پَشمَش گير
 نفسِ باد صبا4 می ­بوَز وُ وين سُخُنِ لطف بگو:
ـ «به ­سَرِ کُشته ­ی خويش آی وُ به­ کَف،
کونم گير
ميل رفتن مکُن از کون وُ کُسم با ما باش
همه شب کُس بتپان، سِفت،
در آغوشم گير
تو اگر يار شوی غم نَبُوَد گر که جهان دشمن ماست
شب يلدای حريفان به ­فروش وُ بعوض،
                                    گوزم گير»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 4. اِ اِ اِ، فکرِ بَدی نکُنيد، امرِ به گوزيدن و چُسيدن، و چُسيدن، و چُسيدن مُراد است، نه چيزِ ديگری.











کیریشتوف پوستتوفسکی


پوست­شناس ساکن کشور 


پوستستان



ویرایش جدید 2019/04/27

ادامه دارد ...